عیدنوروز با ایلیا جون
عشق مامانی کمکم به فرارسیدن عید نوروز نزدیک میشیم همه مردم در تکاپو هستن روز 4شنبه قرار بود به استقبال سال 92بریم روز موعود فرا رسیده بود ساعت 2:30 بود که تو با اینه و قران همزمان با اغاز سال تحویل وارد خونه شدی من و بابایی تو رو در اغوش گرفتیم و سال نو رو بهت تبریک گفتیم عزیزم بعد از منو باباجون عیدی گرفتی بعد همگی حاضر شدیم تا به عید دیدنی بریم بعد از کلی گشتن و مهمونی رفتن و عیدی گرفتن به خونه اقاجون رفتیم از اونجایی که 3فروردین عروسی دایی جون بود هفته اول عیدو خونه اقاجون دور هم بودیم روزها به سرعت سپری میشد دوم عید بود که خانواده زندایی سارا برای عروسی از کرمانشاه اومده بودن خیلی شلوغ شده بود اما...
نویسنده :
مامان لیلا
15:52